زندگي بدون احساسات غير قابل تصور است. اگرچه هيجانات بسيار مهم هستند، دانشمندان هنوز درباره اينكه آنها واقعاً چه هستند بحث ميكنند. بر طبق نظريه جديد كه توسط دكتر نيومن و دكتر برلاسينا مطرح شده است ميگويد، هيجانات نه تنها ادراكات يا افكار خاص نيستند بلكه نوعي از وضعيت رواني مجزا هستند كه با يكپارچه شدن احساسات پردازشهاي بدني و مفاهيم شناختي به وجود ميآيند.
نظريه هاي اوليه هيجان
در پايان قرن 20 ميلادي، روانشناسان، ويليام جيمز و كارل لانگه ادعا كردند هيجانات چيزي بيش از ادراكات حالات بدني نيستند. بر طبق نظريه جيمز-لانگه ما نميلرزيم زيرا ترسيديم، اما ما ترسيديم به اين دليل كه ميلرزيم. اين در حاليست كه اين نظريه به محتواي شناختي بسياري از هيجانات توجه نميكند. اگر دانش آموزي اضطراب امتحان دارد، اين اضطراب را تجربه ميكند چون براي مثال فكر ميكند، امتحان مهم است. اين نظريه “نظريه شناختي هيجان” ناميده ميشود، بدين ترتيب، هيجانات ضروري بوده و ارزيابي موقعيت بسته به استدلال است: اين سگ خطرناك است زيرا دندانهايش را نشان ميدهد. دكتر نيومن معتقد است، اين نظريه رضايتبخش نيست، زيرا احساسات به عنوان مؤلفه محوري هيجان ناديد گرفته ميشود. فرد ميتواند به طور واقع بينانه قضاوت كند كه يك سگ خطرناك است و همزمان هيچ ترسي احساس نكند زيرا در مواجهه با سگ خطرناك تبحر دارد. بنابراين، ارزيابي شناختي لزوماً تعيين كننده هيجان نيست.
نظريه تجسم يكپارچه هيجانات
دانشمندان مدل جديد خود را نظريه تجسم يكپارچه هيجانات ناميدند. سطح هيجاني –همان گونه كه ويليام جيمز بديهي شمرده است- نقطه آغاز محوري است. يك هيجان تنها ظهور ميكند، در حالي كه ادراك حالت بدني با ساير جوانب يكپارچه ميشود. مغز حداقل دو مؤلفه را در اينجا تركيب ميكند: ادراك حالات بدني خودمان، براي مثال لرزش، و يك شيء مانند سگ، ترس را راه مياندازد. همچنين، در هيجانات “شناختي”، محتواي فكر معمولي نیز ميتواند نقش داشته باشد، براي مثال در ارتباط با سگ تریر، که به طور خاص قدرتمند و خطرناک است. نتیجه نوع جداگانهای از وضعیت روانی به نام هیجان است که ما به عنوان الگوی پیچیدهای از ویژگیهای شاخص درک میکنیم.
هیجانات درباره چیزهایی که وجود ندارند
بر اساس نظریه نیومن و برلاسینا، نظریه جدید همچنین هیجانات در ارتباط با چیزهایی که وجود خارجی ندارند نیز برانگیخته میشوند. افراد قادرند هیجاناتی درباره چیزهایی تجربه کنند که واقعی نیستند، برای مثال، ترس از خونآشامها. در حالیکه تمامی نظریههای احساس اشیاء عمدی را به عنوان بخش لازم هیجان نادیده گرفتهاند و نظریههای شناختی بعد احساسی هیجان را فراموش کردهاند، تنها نظریه تجسم یکپارچه تمامی این مؤلفهها را به عنوان تشکیلدهندههای هیجان برشمرده است.